هر لحظه از زندگی غنیمتی ست که بعد ها حسرتشان به دلمان میماند
مثل عکس یادگاری دسته جمعی در حیاط خانه مادربزرگ که هر بار دیدنش در‌ آلبوم ما را به روزهای دور و کودکی مان میبرد و آرزویمان این میشود که کاش سال ها از عمرمان کم شود تا یک روز از آن روزها را تجربه کنیم
حسرت،مثل خواندن چند باره ی یک پیام کوتاه که دیگر اثری از‌ فرستنده اش نیست
حسرت مثل‌ شنیدن یک آهنگ قدیمی که وقتی چشم هایمان را میبندیم ما را به سکانسی به یاد ماندنی از زندگی میبرد که در آن لحظه هیچ وقت حتی تصورش را هم نمیکردیم روزی تنها دلخوشیمان بشود آهنگی که خاطرات آن لحظه ها را برایمان زنده کند
حسرت مثل ایکر
ایکر بزرگ،ایکر مهربان،ایکر دوست داشتنی،ایکر فداکار
بزرگترین حسرت زندگی ام
تنها ترین پادشاه دنیا
انگار همین‌ دیروز بود که داشتیم مقابل لورکوزن شگفتی ساز مات و مبهوت وا میدادیم هست و نیستمان را
چه کسی فکرش را میکرد آن بچه کوتاه قامت که  لباس‌ دروازه بانی برایش دو سایز‌ بزرگ بود بشود ناجی قوهای سپید؟
آه که چه نوستالژی زیباییست بارها دیدن سوپر واکنش هایش
وقتی تمام مادریدیستاهای دنیا مات و مبهوت و ملتمسانه به دست هایش خیره مانده بودند
چرا راه دور برویم
هر کس نداند ما که میدانیم کاپیتان جرارد و یارانش چه افتضاحی به بار‌میاوردند برایمان اگر ایکر نبود
هر کس نداند ما که میدانیم آخرین باری که به سیگنال ایدونا پارک رفتیم تا انتقام بگیریم چه بد تو ذوقمان میخورد اگر واکنش های ایکر نبود
ایکر بود که نگذاشت ایارامندی بشود منفور ترین رئالی‌ تاریخ
مرور میکنم این خاطرات زیبا رو و بودنش را کنارمان حس میکنم
چشم به راهم و هنوز در اوج نا امیدی ام امیدوارم به بازگشتش
دیوار های دالان منتهی به چمن برنابئو بار دیگر تکیه گاه ایکر خواهند شد و بازیکنان یکی یکی با رخصت از او راهی میدان میشوند
خدا رو شکر
وقتی‌ دستش را به سوی دیگر بازیکنان دراز میکند دیگر آربلوایی نیست که بی توجه به او راهش را سمت دیگری کج کند
من امیدوارم که تیرک های‌برنابئو‌ بار دیگر به دست هایش بوسه میزنند
در عین حال عجیب ‌نگرانم،از این رئالی های خوش ‌استقبال‌ و بد بدرقه
نکند بار دیگر بی حرمتی کنند،نکند باز اشک در چشم هایش جمع شود،نکند باز دلش غصه دار شود که دار و ندارم فدای یک‌ لحظه خندیدنش
باز بیا ای یوسف گمگشته
جای همه دل ها بی تابت هستم
جای هم چشم ها چشم به راهت هستم
جای همه دست های،دست هایم رو به آسمان است و دعا میکنم که ای کاش یک جایی در لیگ قهرمانان مسیرت به معبد عشق بخورد
باز غرق ‌در خاطرات شدم و اشک امانم نمیدهد
نکند ها،اما و اگر ها ذهنم را آزرده میسازند اما نمیخواهم جز آمدنش به چیز دیگری فکر کنم
دوباره و دوباره عکس هایش را مرور میکنم با نوایی که انگار برای معشوق من میسراید

از آسمانم ماتم ببارد
هراسه بی تو ماندنم ادامه دارد
نمینویسم ترانه بی تو
چگونه پر کشد خیاله واژه بی تو
به لب رسیده جان کجایی کجایی
که برده طاقتم جدایی
باران تویی به خاک من بزن
باز آ ببین که بی مه تو من هوایه پر زدن ندارم
باران تویی به خاک من بزن
باز آ ببین که در ره تو من نفس بریده در گذارم

“به نژاد”