چند روزی هست که فوتبال آن روی دیگرش را به ما نشان داده و تا امروز دو باخت در بازیهای رسمی و یک باخت در دیدار دوستانه با میلان بدست آمده. یکی از نکاتی که بسیار در سایت های هواداران رئال مادرید به چشم می خورد نظرات افرادی است که به قول خانم سمیرا رستمی حزب بادی است که به سمت رئال وزیده است.

خودم هم از باخت های اخیر تیم بسیار ناراحت هستم، اما یک نکته را هیچ گاه فراموش نمی کنم. من طرفدار رئال مادرید هستم. طرفدارم که به قول کریس رونالدو در باختها هم باید طرفدار تیم باشم. همیشه که زیزو با آن ضربه زیبای پای چپ گل نهمین قهرمانی را نمی زند و همیشه از یووه نمی بازیم که از اروپا حذف شویم.

فوتبال همین است و برد و باختها هستند که فوتبال را زیبا کرده. این را همه می دانیم و احساس می کنم اکثر هواداران هم همین گونه عمل کرده اند و در باختها کنار تیم بوده اند. اما مسئله ای که ذهنم را خیلی مشغول به خود کرده واژه “طرفدار رئال” است. طرفدار رئال یعنی طرفدار باشگاهی باشی که سوارز را نخرد چون با فلسفه کلی باشگاه در تناقض است. اصولا بازیکنی که گاز می گیرد و یا مشکلاتی از این دست دارد، هرچند که آقای گل در یکی از لیگهای اروپا هم شده باشد، اما جایی در نیمکت رئال ندارد. ی

کی دیگر از نکاتی که در رئال وجود دارد اما مثلا در بایرن وجود ندارد اهمیت داشتن خانواده است. علیرغم تفاوت سطح فرهنگی موجود بین مادرید و مونیخ یا بهتر بگویم اسپانیا و آلمان اما بازهم شاهد بازیکنانی هستیم که در خانواده زندگی می کنند. ستاره های درون زمین رئال در بیرون از مستطیل سبز هم باید الگو باشند. ایسکو با سن و سال کمی که دارد پدر شده ولی مثلا در بایرن تنها فیلیپ لام پدر شده و اکثر بازیکنان بایرن (بجز یکی دو مورد خاص) مجرد هستند. مجرد بودن را گناه نمی دانم اما توجه به این نکته که “بازیکنان تیم باید مسئول خانواده خودشان هم باشند”، یکی از اصول تفکری و بنیادینی است که در رئال موج می زند. این نکته در هیچ کدام از بهترین تیمهای باشگاهی سطح اول اروپا وجود ندارد. مورد دیگر حس جنگندگی و قانع نبودن به وضع موجود است، همان روحیه خوانتینویی که سینای عزیز در موردش مقاله بسیار زیبایی نوشته است. طرفدار رئال هیچگاه ناامید نمی شود. اصولا ما با این تفکر زندگی می کنیم که حتی پس از شکست خوردن هم باید بجنگیم تا پیروز شویم. شکست می خوریم اما ناامید نمی شویم.

تمام این نکات را بیان کردم تا نقدی داشته باشم بر مقاله “حسود هرگز نیاسود” کوروش پاشای عزیز و مقاله “فروش بیل، یک معامله عالی” توسط الیاس. ا.

اصولا ما مادردیسمو هستیم. اگر بازی مقابل اتلتیکو را باختیم، هیچ کسی نگفت که اتلتیکو پیروز شد، همه گفتند که رئال شکست خورد. (نیازی به ذکر نام والنسیا نیست). چرا یک طرفدار رئال باید اینگونه فکر کند که نباید با دیگران مقایسه شویم یا جواب دیگران را بدهیم یا اینکه درگیر برخی احساسات زودگذر شویم. اگر دیگران سعی در تخریب چهره ما را دارند و یا اینکه علاقه دارند تیم خودشان را با ما مقایسه کنند یا در مورد بازیکنان تیم ما نظر بدهند، بازهم دلیل منطقی بر پاسخ دادن به آنها از طرف یک طرفدار رئال، آن هم در سایتی که تعداد زیادی بازدید کننده دارد، وجود ندارد. وجود یک مقاله کودکانه در سایت نوجوانان طرفدار بارسلونا،آیا باید آنقدر برای یک طرفدار رئال مسئله مهمی باشد که حتی به فکرش خطور کند که جواب آن را بدهد؟؟؟ نمونه دیگر این هیجانات زودگذر را فصل گذشته شاهد بودیم. حرکت زشت (با انگشت) دی ماریا به سمت سکوهای برنابئو را یادمان نرفته. در آن مقطع دی ماریا هم دچار افت شده بود و صدای همه را در آورده بود. اما همه دیدیم که در آخر فصل فرشته نجات تیم شد. بیل هم همینگونه است. قبول دارم که بیش از حد تکروی می کند، پاس نمی دهد، در چند بازی اخیر استاد خراب کردن موقعیت گل شده؛ اما کارلو آنچلوتی گفته که وی بهترین تصمیمها را می گیرد. از آنجاکه وی مربی بزرگی است، لذا به حرفش اعتقاد دارم و حداقل فروش بیل را بیان نمی کنم. فرض کنیم که (خدای ناکرده) بیل افت کند، آیا در انتهای فصل منچستر حاضر است برای به خدمت گرفتنش حتی مبلغ 81 میلیون یورویی را بپردازد؟؟ حالاگر بیل به روزهای خوب گذشته بازگردد که دیگر فروشش احمقانه است، نیست؟

در مجموع اعتقاد دارم که باید تیم را نقد کنیم، از باخت ها ناراحت شویم اما همیشه یادمان باشد (در هر رده سنی که هستیم) طرفدار رئال بودن با طرفدار تیمهای دیگر بودن تفاوتهای فراوانی دارد. به امید موفقیت و سربلندی همه “طرفداران رئال مادرید”. هالا مادرید

سلمان پارسا