سفیدهای رئال مادرید در دیداری که عملکردش شباهت زیادی به نمایش ضعیف هفته های گذشته نداشت برابر بارسلونا شکست خورد تا رسیدن به لیگا سخت تر شود در ادامه نگاهی بی طرفانه و فنی به ال کلاسیکو خواهیم داشت.
 
در صحبت مربیان، کارشناسان و بازیکنان خواندیم که نیمه اول خوب بوده ایم. در این مساله تردیدی وجود ندارد چرا که رئال در نیمه اول کاملا برتر نشان داد و بارسا غیر از صحنه ای که نیمار توپ را به کاسیاس تقدیم کرد هیچ فرصت گلزنی نداشت (ضربه ایستگاهی که منجر به گل شد را جزو موقعیت ها به حساب نمی آوریم). رئال چنان بازی را در دست گرفته بود که می توانست باز هم به گل برسد. برتری رئال مادرید در مالکیت توپ و ایجاد فرصت کاملا مشهود بود، اما این برتری چیزی بود که در ظاهر به چشم آمد و نگاهی فنی تر مشخص می کند که این برتری اصلا از کجا حاصل شد و چه ثمری داشت.
 
سبک بازی رئال مادرید در نیوکمپ ریسکی بود و البته با توجه به شرایط جدول به این ریسک ایرادی هم نمی شود گرفت. اما این که چرا از واژه ریسک استفاده می کنیم را در ادامه بررسی خواهیم کرد.
 
رئال مادرید در نیمه اول ال کلاسیکو بیش از 75 درصد توانش را از لحاظ انرژی و دوندگی در زمین گذاشت در حالی که منطقا این درصد باید 50 می بود. علت برتری برابر بارسلونا در نیمه اول همین بود که 75 درصد رئال برابر 50 درصد بارسا قرار گرفت و این برتری رقم خورد. در واقع آنچلوتی این ریسک را کرد که بخش عمده ای از انرژی بازیکنان مفیدش را صرف کند و به نتیجه برسد. اگر این اتفاق افتاد می توان با 25 درصد باقیمانده در نیمه دوم فقط در منطقه دفاعی تجمع و از برتری دفاع کرد. این ریسکی بود که اگر جواب می داد الان تمجید و به به و چه چه از ابروهای مورب آنچلوتی بالا می رفت، اما متاسفانه این ریسک جواب نداد.
آنها که فوتبال را می فهمیدند، چه بارسایی بودند و چه رئالی پی بردند که رئال نیمه دوم سختی خواهد داشت، چرا که انرژی ها به شدت تحلیل رفته بود. در شرایطی که تقسیم انرژی 75 به 50 در نیمه اول برتری را برای سفیدها رقم زده بود. این تقسیم انرژی در نیمه دوم طبیعتا 50 به 25 به سود بارسلونا بود. نتیجه آن n موقعیت گلزنی بود که نصیب بارسلونا شد و رئال با 25 درصد انرژی باقیمانده نه حال پرس کردن نداشت و نه بازیسازی.
به نظر نگارنده این مطلب بازی بسیار خوب در نیمه اول به تنهایی فایده ای نداشت و نمی توان آن را دلیل بر تولد دوباره تیم و رونمایی دوباره از تیم نیم فصل نخست دانست. چرا که بازی دو نیمه دارد. ایجاد فرصت گلزنی و تسلط بر بازی در نیمه نخست زمانی ارزش داشت که رئال به اندازه نیمی از انرژی اش را صرف کند نه تقریبا همه اش را. این که مشکل از کجا بود که تیم نتوانست تمام مدت بازی با انرژی بالا بازی کند را باید در ضعف بدنسازی، نبود نیمکت قوی و … جستجو کرد. اما به طور کلی ارائه بازی خوب فقط در یک نیمه ارزش خاصی نداشت. چرا که شاید یک تیم متوسط هم بتواند بیست دقیقه یا کمی بیشتر با دوندگی بسیار زیاد و پرس فوق العاده بارسا را برای مدت کوتاهی متوقف کند، اما مسلما پس از آن بازه تیم جنازه ای خواهد بود که فقط در زمین مانند زومبی ها قدم خواهند زد.
 
قضاوت لاهوز
بازیکنان رئال با زیرکی و آنچه از سابقه قضاوت های قبلی لاهوز در ذهن داشتند بازی فیزیکی را در دستور کار قرار دادند و نتیجه آن تعداد خطاهای بیشتر نسبت به میزبان بود. اما لاهوز از سبک قبلی اش فاصله گرفته بود و این از کارت هایی که می داد کاملا مشخص بود. اینجا بود که بازیکنان ما باید بیشتر احتیاط کرده و متوجه تغییر سبک قضاوت داور می شدند تا کارت های کمتری بگیرند. اتفاقی که نیفتاد و با کارت گرفتن تعداد زیادی از بازیکنان دفاع و هافبک عملا دست آنها در گرفتن موقعیت های مسلم از بارسلونا بسته شد. شاید این وظیفه مربی بود که به بازیکنان تغییر وضعیت قضاوت را هشدار دهد چرا که حداقل نیمی از کارت هایی که تیم گرفت فنی نبود و می شد از آن جلوگیری کرد. در این صورت شاید پپه می توانست هنگام فرار سوارز در صحنه گل دوم او را سرنگون کند و اخراج هم نشود.
تصمیم های لاهوز این بار تعیین کننده نبودند. کارت ها اکثرا به درستی از جیب او خارج شدند و گل بیل هم به درستی آفساید اعلام شد. هر چند اگر کمک داور بازی از آفساید صرف نظر می کرد هم به او خرده ای گرفته نمی شد چرا که رونالدو بسیار میلی متری در آفساید بود، اما پرچم زدن او تصمیم درستی بود.
 
BBC
از مدت ها پیش به آنچلوتی گفته می شود که 2-4-4 بیشتر جواب می دهد و این اتفاق در شرایطی که توفیق اجباری رخ داده و یکی از اعضای این مثلث محروم یا مصدوم بوده رخ داده است. با این حال همچنان اصرار بر این مثلث وجود دارد. از این سه ضلع رونالدو شب بسیار خوبی داشت و فقط باید راهی برای دیرک هایش پیدا کند. دیرکی که اگر گل شده بود ریسک آنچلوتی جواب گرفته بود و لحن این مقاله هم احتمالا متفاوت از آنچه خواندید می شد!
گرت بیل تا زمانی که بخواهد ثابت کند ارزش پولی که گرفته را دارد، همین خواهد بود. کاری که سوارز در بارسلونا نکرد. نمی دانیم از او چه خواسته اند. اما سوارز حتی در زمانی که به شدت تحت فشار بود دروازه خالی را به مسی پاس می داد و اینجا بیل به چیزهای دیگری فکر می کند. نمی خواهیم یک طرفه به قاضی برویم. شاید او هم حق دارد این رفتار را پیش بگیرد زمانی که می بیند رونالدو از گلزنی او خوشحال نمی شود. زمانی که می بیند اگر گل نزند هو می شود. به هر حال همکاری بیل – رونالدو در سطح مطلوبی نیست.
بنزما به خوبی نشان داد که از او خوب بازی گرفته نمی شود. کریم فرانسوی در ال کلاسیکو بازیکنی در کلاس بالا نشان داد و هر چند توپ لو دادن هایش باز هم به پایش گره خورده بود، اما پایه گذار تک گل تیم شد و چند حرکت بسیار موثر دیگر نیز داشت.
 
آنچلوتی و تعویض ها
به سرمربی خرده های زیادی درباره تعویض هایش گرفته شد، اما نگاهی به نیمکت مشخص می کند که او چاره ای نداشت. بیرون کشیدن مودریچ حتی با این که خیلی خسته بود نمی توانست زود انجام شود چرا که خامس نبود و زیاد بازی دادن به بازیکنی مثل لوکاس سیلوا برابر هافبک های غول بارسلونا که با آمدن ژاوی و رافینیا جان تازه ای گرفته بودند منطقی به نظر نمی رسید. اگر انریکه به راحتی دست به تعویض راکیتیچ خسته و اینیستای پر اشتباه می زند دلیلش ستاره هایی است که در همان سطح می توانند بازی کنند اما مودریچ کجا و سیلوا کجا.
 
کاسیاس
از دروازه بانی پرسیده بودند آیا روی گل هایی که خوردی مقصر بودی؟ جواب داده بود وقتی دروازه بان گل می خورد هر دفاعی از خودش بکند به چوبه دار نزدیک تر می شود. کاسیاس دوبار دروازه اش را در ال کلاسیکو فروریخته دید. یک بار روی ضربه سری که از فاصله چند قدمی به زاویه زده شد و دیگری موقعیتی تک به تک. الان که بازی تمام شده و همه می دانیم که سوارز با زیرکی ضربه را به زاویه مخالف زده، انتقاد کردن از سن ایکر آُسان است می شود به راحتی او را سرزنش کرد که چرا زود شیرجه زده چرا بیرون آمده و هزار چرای دیگر. اما به یک مساله دقت کنید؛ کاسیاس پیش از زده شدن ضربه (همانند همه ما) نمی دانست توپ به کدام سمت زده می شود بنابراین وظیفه داشت زاویه را ببندد. چشم هایتان را ببندید تصور کنید که کاسیاس از دروازه بیرون نیامده و سوارز با سرعت بالا از پپه خسته رد شده و قدم به قدم به دروازه نزدیک می شود و گل می زند آن وقت انتقاد مطرح نمی شد که چرا بیرون نیامد و زاویه را تنگ نکرد؟
لالیگا از دست نرفته است
شاید اگر سه هفته به پایان مانده بود و خبری از بازی های سخت خارج از خانه نبود، یا این که بارسا و رئال در این فصل باختی تجربه نکرده بودند و گاف امتیازی نداده بودند، می شد باخت در ال کلاسیکو و اختلاف امتیاز چهارتایی را نشانه ای بر پایان لالیگا دانست. اما هیچ یک از این اتفاق ها نیفتاده است. هم بارسا در این فصل نشانی از تیم صد امتیازی و … ندارد و به تیم هایی در حد مالاگا و سلتا در نیوکمپ باخته و هم این که ده بازی تا پایان فصل باقی مانده است. قصد بر ایجاد امیدواری بیهوده نیست چرا که بارسا مسلما شرایط بهتری دارد، اما هر احتمالی وجود دارد. نکته بعدی این که اختلاف امتیاز 4 نیست، بلکه 3 است چرا که برتری بازی مستقیم از آن ماست.
شیوا تهرانی