1-سال 2010، شبی که رائول باشگاه را ترک می کرد را خوب به خاطر دارم…خاطرات بد هرگز از ذهن پاک نمی شوند…آن شب از خودم می پرسیدم :”آیا چیزی بدتر از این هم می تواند باشد…”نه نبود…برای من – وما- که “رائولیستا” بودیم، رفتن رائول یک مرگ بود، تلخ و غیر قابل توصیف، یک مرگ واقعی…تا اینکه…

image002

2-تا اینکه چند روز پیش خبر رفتن تو آمد. بکار بردن لفظ “رفتن”، برای تو خیلی عجیب است. انگار این عبارت “کاسیاس رفت” نمی تواند وجود داشته باشد…یک جای کار آن می لنگد…توضیح احساس من –وقطعا همه ی ما- در مورد “رفتن” تو خیلی سخت است…رفتن تو، رفتن قسمتی از وجود همه ی ما و قسمتی از احساس رئال مادرید است. این “احساس رئال مادرید” و “احساس هوادار رئال بودن” یک جور غرور ذاتی برای ما -و تو- است…و حالا رفتن تو، از دست رفتن قسمتی از این غرور ذاتی است…

3- تو، تنها(تاکید می کنم “تنها”) مرد تاریخ فوتبال هستی که تمام جام های ملی و باشگاهی را به عنوان کاپیتان بالای سر بردی…چه باشکوه…چقدر بی همتاست…تلخ اما، ایسنت که تنها (تاکید می کنم “تنها”) حسرت تو، خداحافظی با پیراهن تیم محبوبت خواهد بود… کاری که انجام آن بسیار راحتتر از بدست آوردن و بالای سر بردن آن همه جام بود…اما نشد…

image003

4-می دانی که علاقه ی ما به تو، بخاطر جامهای فلزی نیست. آنها ارضا کننده مغز انسان است. قلب ما اما، شیفته ی یک فرشته بود. یک فرشته که با وجود اینکه بهترین دروازه بان دنیا بود، یک فصل روی نیمکت نشست و حرف نزد…فرشته ای که کسانی، او را در زمین “خودی”، هو کردند(کاری که هواداران تیم های حریف هم از انجام آن کراهت دارد) وساکت ماند…می دانم که آنها قلب طلاییت را شکستند… می دانم که فکرش را هم نمی کردی –ومن هم نمی کردم- که “تو” را، در حالیکه واقعا مقصر هم نبودی، هو کنند… والبته… خوب می دانم که تو با آن قلب مهربان و فرشته وار حتی آنها را هم خواهی بخشید…ولی من –و ما- هرگز و هرگز آن “اصطلاحا” هواداران را نخواهیم بخشید…کسانی که فرشته ما را هو کردند… نه! نمی بخشیمشان…

image004

 

5- تو می روی و ما نمی دانیم با خاطراتت چکار کنیم … این خاطرات که گلویمان را تا همیشه فشار خواهد داد…آرامش چهره ات، تواضع بی پایانت، لبخند مهربانت، تشکر از هواداران بعد از بازی های سخت(چطور اینقدر مهربان بودی که حتی از آنهایی که تو را هو می کردند هم تشکر می کردی؟)، لمس تیرک ها و… همه و همه در ذهن میلیون ها انسان در سراسر دنیا حک می شود. امروز گفتی که تنها خواسته ات اینست که به عنوان یک “انسان” خوب به یاد آورده شوی… ولی ما تو را به عنوان یک “فرشته” خوب به یاد خواهیم آورد…بله این داستان تو است …یک فرشته در میان انسان ها …یک داستان شیرین با پایانی تلخ…

image005

6-امروز که تو می روی باز هم از خودم می پرسم: “آیا چیزی بدتر از این هم می تواند باشد…”… وبا اطمینان می گویم نه! نیست… رفتن تو (و رائول “بزرگ”) ، رفتن بخشی از وجود ما بود…کاش هر دویتان، زود تر(خیلی زودتر) برگردید… تو و رائول، چقدر شبیه هم بودید و چه دردناک که داستان “فرشته ها”یی در میان انسان ها، ظاهرا همیشه پایانی تلخ خواهد داشت…

image006

7-مثل خودت من هم نمی گویم: “خداحافظ”، بلکه می گویم : “به امید دیدار”…از امروز تا روز بازگشتت به معبد برنابئو… همه ی ما –و تو- روی دیوارهایمان…و در سکوت…چوب خط خواهیم کشید…

image007

راستی، امروز یک نفر از من پرسید: “بعد از رئال مادرید طرفدار چه تیمی هستی؟”… بدون مکث گفتم : “پورتو”

م.عرفان