منم مثل همه شما دوست داشتم بازی هرچه سریعتر تموم بشه. امیدی به گلزنی رئال نبود و خیلی احتمال داشت گلهای بیشتری بخوریم. در واقع مقابل بارسا یک تیم بازی نمیکرد، 11 تا ستاره بازی میکردن، که به صورت کاملا ناجوری به هم متصل شده بودن، و در اصطلاح یک تیم ساخته بودن.
ولی چرا؟ چرا رئال اینجوری شده؟ تیمی که تو فصل دسیما با اون قدرت قهرمان اروپا و کوپا شده بود. زمان زیادی نگذشته از اون موقع. ولی چرا تیم به این روز افتاده؟ میشه به دلائل زیادی اشاره کرد. از ترکیب اشتباه بنیتز گفت. از بی روحیه بودن بازیکنا گفت. از اختلاف بازیکنا با مربی گفت و از خیلی دلایل دیگه. ولی به نظرم مشکل اینجا نیست. باید به 6 سال پیش برگردیم. زمانی که با انتخاب مورینیو، پرز راهی رو دنبال میکرد که به بازسازی رئال رویایی ختم میشد. مورینیو با کاریزما و اقتدار زیادی که داشت، جانشین پیگرینی شد که در برابر قدرت فزاینده ریاست باشگاه، مجبور به عقب نشینی و تسلیم بود. مورینیو کارش رو با بنیان نهادن نظم جدیدی در رئال شروع کرد، که مشخصات بارزی از مورینیو رو در تیم و باشگاه نشان میداد. در واق کار مورینیو شکل دادن به تیمی بود، که متشکل از چندین فوق ستاره بود که به صورت نامانوسی در یک تیم جای گرفته بودن. در واقع هدف از جذب بازیکنان، نه نیاز تیم که شهرت و بزرگی بازیکنان بود. البته که مورینیو توانست با تلاش زیاد و یک سال صبر به این مهم برسه و به تیم سر و سامان بده. کسب لالیگای رکوردها و کوپا و از بین بردن سلطه بارسای پپ، و
البته اگر بدشانسی و ناداوری نبود، به احتمال بسیار، فرصت کسب دسیما رو هم به دست میاورد.
بنا به دلایلی در پایان فصل سوم حضور مورینیو در رئال، شرایط به گونه ای پیش رفت که ادامه همکاری مقدور نبود. ولی مهمترین نکته ای که در دوران مورینیو در رئال خودنمایی میکرد، شخصیت گرفتن تیم، اعتماد به نفس در بازیکنان و صد البته و مهمتر از همه، ایجاد ساختاری قوی و نوین در بازی رئال بود که توانسته بود، موفقیت های زیادی رو ایجاد کنه. در واقع بازی تیمی رئال شکل جدیدی به خود گرفته بود که فقط مختص به خود رئال بود.
این نظم تیمی و ساختار جدید با آمدن کارلتو به تیم، نه تنها کنار گذاشته نشد، بلکه تکامل پیدا کرد و با افزوده شدن خصوصیات تازه ای از سوی مربی جدید، به سمت تکامل پیش رفت. به عبارت دیگر آنچلوتی با اضافه کردن خصوصیت حفظ توپ به سبک ضد حمله مورینیو، تلفیقی از دو سبک ضد حمله و حفظ توپ رو ایجاد کرد، که در سال اول وفق به کسب دسیما  و 4 قهرمانی شد، و در فصل دوم با ثبت رکورد 22 پیروزی پیاپی، تریف جدیدی از فوتبال ارائه داد.
ناگفته پیداست که اگر بحران مصدومیت در فصل دوم کارلتو در تیم ایجاد نمیشد، به احتمال بسیار کسب موفقیت های بیشتری از فصل اول، انتظار رئال را میکشید. در واقع موفقیتهایی که رئال کسب میکرد، به واس طه ایجاد و رشد سبک مشخصی از فوتبال بود که با مورینیو شروع و با کارلتو به اوج رسیده بود. بر این سبک فوتبالی برچسب رئال خورده بود و فوتبالی بود که با رئال تعریف میشد.
مشخصا باید دوران حضور کارلتو در رئال طولانی میشد، وجهه و محبوبیتی که در بین هوادان و بازیکنان تیم پیدا کرده بود، نوید دوران موفق و پرشکوهی را برای رئال میداد. علاقه مربی به رئال و بازیکنان نیز این موضوع رو برجسته تر میکرد. ولی درکمال ناباوری مدیریت جاه طلب و خودسر پرز، رای به برکناری مربی محبوب دسیما، و انتخاب بنیتز داد. موج نارضایتی از همان ابتدا هم در میان بازکنان و هم در میان هوادارن ایجاد و نمود پیدا کرد.
اما پرز کار خود را بدون توجه به اعتراضات انجام داد. حضور بنیتز در تیمی که از ابتدا استقبال خوبی از وی نداشت، نمایانگر دورانی از التهاب را در باشگاه نشان میداد. البته امید بود که بنیتز بتواند این شرایط را مدیریت کند و بار دیگر اتحاد را به تیم برگرداند.
اما مشخصا اینگونه نشد. عدم حمایت صریح از رونالدو به عنوان بهترین بازیکن دنیا، موضع گیری های مختلف علیه دیگر بازیکان، و سعی در به کرسی نشاندن حرف خود، نشان از مربی داشت که تجربه کنترل تیمی پر از ستاره را
نداشت.
اما مهمترین دلیل در ناکامی تیم بنیتز بدن شک تلاش وی برای ایجاد سبکی جدید در بازی رئال است. مشخصات سبک مورینیو-کارلتو، ارائه بازی زیبا، پرسرعت و بر مبنای ضد حمله بازیکنان سریع تیم بود که با خلاقیت هافبکها حمایت میشد. اما بنیتز سعی در تعریف سبک جدیدی برای رئال دارد که دفاع کردن در آن اصل نخست است. این سبک به وضوح نه با تاریخچه باشگاه هماهنگی دارد، و نه با مشخصات بازیکنان هجومی رئال تطابق دارد. در واقع بازیکنان تیم نمیتوانند درک کنند که چرا باید سبک موفق گذشته، جای خود را به این سبک نامانوس بدهد. مخالفت ها و نارضایتی های بازیکنان به وضوح این وضع رختکن را نشان میدهد.
اما مشکل بنیتز نیست. بنیتز مربی شناخته شده و صاحب سبکی است که در تیمهای مختلف فعالیت داشته است. کارنامه وی و نوع بازی تیمهای تحت هدایت او، مضخصات سبک فوتبالی او را به خوبی نشان میدهد. مشکل از بنیتز نیست.
مشکل از ساختار تصمیم گیرنده در رئال است که در راس آن پرز قرار دارد. به سخن دیگر، حتی اگر به هر دلیلی مدیریت باشگاه تصمیم میگرفت با کارلتو قطع همکاری کند، قطعا باید دنبال مربی میرفت که با خصوصیات سبک جدید رئال هماهنگ باشد. منظور در اینجا قرار گرفتن شخصی با مشخصات مورد نظر در ساختار ایجاد شده و قوام یافته رئال است. در واقع فردی که سبک فوتبالی مورد نظرش هماهنگ با مکتب فوتبالی رئال باشد. می توان از مربیانی مثل کلوپ، لوو، هاینکس رو نام برد.
منظور این است که هماهنگ بودن سبک این مربیان با نوع فوتبالی که رئال ارائه میداد و با آن خو گرفته بود، موفقیت را برای تیم به همراه داشت. نمونه بارز در این زمینه، تیم رقیب یعنی بارسلوناست. سبک بازی متملکانه
بارسا که با گواردیولا شکل ثابتی به خود گرفت، چه در دوران تیتوی فقید و چه انریکه عوض نشد و حتی تکامل یافت. در این میان مارتینو که سعی داشت سبک بازی بارسا رو عوض کنه، نه موفق بود و نه جامی کسب کرد. بعد از یک سال هم اخراج شد. دلیل موفقیت انریکه در سال اول حضور در بارسا در کسب سه گانه، نه فوق العاده بودن وی، که پایبندی به سبک بازی بارسا و هماهنگ شدن با اون بود. چیزی که در بنیتز و سبک بازی او نمیبینیم.
کوتاه سخن آنکه، به دلیل ساختار علطی که با روی کار آمدن پرز در رئال ایجاد شده، که مشخصه آن مقدم بودن مسائل اقتصادی بر مسائل فوتبالی است،
عقلانیتی نه در جذب و دفع بازیکن وجود دارد و نه در انتخاب مربی. این عدم وجود عقلانیت که در سالهای اخیر با فروش بازیکنان کلیدی تیم مثل اوزیل، هیگواین، دیماریا، آلونسو، ایکر و … خود را به خوبی نشان داده است، با
اخراج کارلتو و انتخاب بنیتز به اوج خود رسید. ادامه این مسیر قطعا آینده روشنی برای رئال در آن متصور نخواهد بود. چاره آن نیز انتخاب مدیر و هیات مدیره جدید از خود پیشکسوتان باشگاه، و مقدم نمودن فوتبال بر اقتصاد باشگاه است. مشخصا جایگاه برتر اقتصادی باشگاه، تضمین کننده موفقیت و جام در آینده نخواهد بود.

محمد سعیدی فر