سالهاست که رئالی هستم و به رئالی بودنم افتخار میکنم ، بعنوان کسی که 3 سال مدیر صفحه رئال مادرید سایت کلوب بودم از زمانی که خودم رو میشناسم رئالی بودم و همیشه هم سعی ام بر این بوده که سفیر فرهنگ مادریدیسمو باشم و رئال رو به بقیه معرفی کنم. من از زمانی رئالی هستم که یه مدیر واقعی مثل لورنزو سانز بالای سر تیم بود، اسطوره ای مثل والدانو مربی تیم بود و یه جوون افسانه ای به اسم رائول شماره 17 تیم بود ، زمانی که دلیل بازی کردن بازیکنها تو ترکیب یازده نفره لیاقت و آمادگیشون بود نه قیمت خریدشون و نه محبوبیتشون تو جنوب شرق آسیا.

روزگار عوض شد و سال 2000 یه مدیر میانسال با وعده آوردن ستاره تیم رقیب (فیگو) کاندید ریاست تیم شد، وقتی وعده اش عملی شد و فیگو سپیدپوش شد همه ماها فکر میکردیم دوران طلایی تیم شروع شده ، اوایل کار هم خیلی خوب بود ، ترکیب بازیکنای پرورش یافته تو آکادمی رئال و ستاره های جهانی ظرف 3 سال رئال رو به 3 قهرمانی اروپایی رسوند.

اما دقیقا مشخص نیست که از چه زمانی این به فکر پرز رسید که تیم از باشگاه ورزشی تبدیل بشه به بنگاه اقتصادی و یازیکنهایی که سرباز تیم بودن تبدیل بشن به ستاره های مد و فشن . با این طرز فکر کودکانه عذر اسطوره هایی مثل دلبوسکه ، هیه رو، ردوندو ماکه له له و… خواسته شد و جاشون با بازکنایی مثل بکهام و مربی های خوش پوشی مثل لوکزامبرگو و کیروش عوض شد. دقیقا تو همین زمان بود که با وجود داشتن فیگو بهترین وینگر راست تاریخ، آقای تاجر خواست بمب نقل و انتقالات بترکونه و دیوید بکهامی که با بارسا به توافق رسیده بود و حتی پیراهن های شماره 7 بارسا براش آماده شده بود رو رئالی کرد، با اینکه بکام بازیکن بزرگی بود و برای ما رئالی ها (صرفا بخاطر درخشش تو آخرین نیم فصل حضورش در رئال) عزیزه ، اما این نقل و انتقال از 4 جهت به تیم ضربه زد.

1- فروختن ماکه له له در ازای خریدن بکهام (بخاطر اینکه خوشتیپ نبود و فقط پاس کوتاه میداد)

2- نیمکت نشین شدن فیگو تو اوج آمادگی بخاطر اسم بکام

3- الگو برداری جوون هایی مثل پورتیو (میتونست رائول دوم باشه) از بکهام و فراموش کردن فوتبال و چسبیدن به ظاهر و مدل مو

4- خریدن رونالدینیو توسط بارسایی که ظاهرا ضایع شده بود ولی خبر نداشتن که عدو براشون سبب خیر شده

در ادامه این خرید های جنجالی با اومدن رونالدوی برزیلی مایکل اوون والتر ساموئل گراووسن وودگیت و… این جو تو بازیکنای آکادمی ایجاد شد که هیچ شانسی برای تلاش و رسیدن به تیم اصلی نیست، همون جوونهایی که ایکر، گوتی و رائول رو الگو میدونستن انگیزه هاشون نابود شد، یکی از بهترین باشگاههای بازیکن ساز تبدیل شد به یه تیم حاضر خور و ستاره ای که صرفا بخاطر پول بیاد هرگز ارزش و قدر این لباس سفید رو نمیدونه

بگذریم، با این سیاست غلط تیم سال به سال مربی عوض کرد و بعد از 3 سال بدون بردن هیچ جامی پرز زیر فشار انتقادات استعفا کرد.

با رفتن فلورنیتنو پرز دوران ریاست رامون کالدرون شروع شد. کالدرون اصلا مدیر نمونه و برجسته ای نبود، تو زمان خودش من یکی از منتقدین همیشگیش بودم ولی الان با گذر زمان و بهتر نگاه کردن میتونم به روشنی ببینم که شاید به اندازه پرز کاریزما نداشته اما قطعا فوتبالی تر و رئالی تر بوده.

با اومدن کالدرون میاتوویچ که مهاجم سالهای نه چندان دور رئال بود شد مسئول خرید بازیکن ها، کاری که زمان پرز شخصا توسط خودش انجام میشد. تو اولین سال با انتخاب فابیو کاپلو و اومدن بازیکن هایی مثل روبینو، نیستلروی ، هیگوآین، روبن ، اشنایدر، مارسلو و گاگو و رفتن مهاجم تموم شده ای مثل رونالدو رئال تبدیل شد به یه تیم قوی ، کم حاشیه و نتیجه گرا. ممکن بود خیلی بازیهای درخشانی نمیکردن ولی برای تیمی که 3 سال هیچی نبرده بود شروع خوبی بود. با کاپلو یکی از نفس گیرترین و شیرین ترین قهرمانی های تاریخ لالیگا رو جشن گرفتیم. در تابستان بعد قهرمانی کالدرون برای ضربه فنی کردن پرز اقدام به خرید کاکا و رونالدو کرد و موفق نبود.

اما امان از دست ما تماشاگرهای کم تحمل و قدر نشناس. زود یادمون رفت 3 سال بدون جام یعنی چی؟ به زور تماشاگرها و فرهنگ کثیف باقیمونده از دوران پرز کاپلو بدلیل نتیجه گرا بودن اخراج شد و برند شوستری جاش اومد که الان و بعد اینمه سال هنوز یه تیم درجه 2 اروپایی رو هم نتونسته هدایت کنه. فقط و فقط بخاطر پایه قوی تیمی که کاپلو ساخت و بحران داخلی بارسا شوستر تونست با 7 امتیاز اختلاف قهرمان لالیگا بشه و تو سال دومش که تیم رو خودش جمع کرد عیار پایینش رو نشون داد و تو رقابت با بارسایی که با گواردیولا اوج گرفته بود کم اورد و یک هفته قبل الکلاسیکو اخراج شد و جانشینش خوآنده راموس هم اون افتضاح تاریخی تو برنابئو رو بوجود آورد.

بعد از اون فصل نکبت بار و دادگاهی شدن کالدرون به جرم دزدی از اموال باشگاه توسط رفقای پرز (هیچوقت 100% کالدرون گناهکار اعلام نشد) کالدرون استعفا کرد و پرز همچون فرشته نجات وارد کارخ سفید مادرید شد.

در ابتدای کار با انتخاب زیدان بعنوان مدیر ورزشی و جذب رونالدو ، الونسو، بنزما و کاکا (میلانی که سال قبل یا 90 میلیون کاکا رو نداده بود به 70 میلیون راضی شد چون پزشکای میلان فهمیده بودن مصدومیت نمیذاره دیگه بازیکن بشه) و آوردن مربی آینده داری مثل پلگرینی همه رو امیدوار کرد که از اشتباهات گذشته درس گرفته.

فصل خیلی خوبی بود رئال زیبا و پرقدرت بازی میکرد و با درخشش فوق تصور کریستیانو تیمها یکی یکی گلبارون میشدن ، اما فقط و فقط بخاطر ناداوری و با گرفتن 98 امتیاز و با 1 امتیاز کمتر لالیگا و رو از دست دادیم . پرز هم یه بازی ضعیف و بدشانسی تو جام حذفی جلوی آلکورکون روکرد پیرهن عثمان و به همین بهونه مهندس پلگرینی اخراج شد.

بعد از پلگرینی پرز بزرگترین قمار زندگیش رو کرد ، انتخاب خوزه مورینیو که معروف بود اجازه دخالت تو کارش رو به احدی نمیده حتی روبن آبراموویچ. مورینیو اومد ، مسعود اوزیل دیماریا و کونترائو هم بهمون اضافه شدن . خوزه شروعش خوب نبود حتی اولین الکلاسیکو رو 5-0 باخت ولی آخر فصل جام حذفی که سالها آرزوش رو داشتیم برامون آورد . طبق معمول بهترین فصل مورینیو تو همه تیمهاش فصل دوم بوده که تو رئال هم همینطور بود. برای اولین بار بارسلون گوآردیولا رو بردیم ، لالیگا رو با 100 امتیاز بردیم ، رکورد تاریخ گلزنی لالیگا رو شکستیم. تیمی ساخته بود که هم نتیجه میگرفت هم گلبارون میکرد هم زیبا و سرعتی بازی میکرد. (شاید بهترین تیم تاریخ مربیگری مورینیو)

تیمی که تو جشن قهرمانی مورینیوی مغرور از خود راضی جلوی بازیمن هاش سجده کرد و ازشون تشکر کرد.

اما فصل سوم فصل کابوس واری بود ، معلوم نشد چه اتفاقی افتاد که بازیکنها دو دسته شدن با مورینیو و علیه مورینیو ، مورینیوی که جلوی بازیکناش سجده کرده بود باهاشون لج کرد، کاسیاسی که سال قبل بهش لقب بهترین دروازبان جهان داده بود شد خائن و نیمکت نشین شد. تکرار خاطراتش اصلا جالب نیست، به هرحال مورینیو هم رفت.

(الان که فکر میکنم میبینم بعید نیست این دو دستگی و فحش و فحش کاری روزنامه ها علیه مورینیو هم ممکنه هنر آقای پرز باشه، چون تنها کسی بود که کاملا دست پرز و کوتاه کرده بود)

تو سال بعد به لطف مدیریت باشگاه اوزیل و هیگوآین رو از دست دادیم و گرت بیل 100 میلیونی وارد تیم شد.

انتخاب بعدی شیخ پرز کارلتو مربی آروم و بی حاشیه و پر افتخار ایتالیایی بود. کارلتو تونست جو ملتهب برنابئو رو آروم کنه و تو سال اولش دسیما و جام حذفی رو برنده شد. خیلی ها میگن کارلتو تیم ساخته پرداخته مورینیو رو آرامش داد، یا ضربه سر راموس به دادش رسید یا شانس و هرچیزی که اصلا مهم نیست، مهم اینه کارلتو دسیما آورد.

تو سال دومش بازهم بنا به مدیریت استاد فلورنتینو دیماریا و آلونسو که از عوامل اصلی دسیما بودن رفتن و بجای اونها تونی کروس بهترین بازیکن و خامس رودریگز پدیده جام جهانی وارد رئال شدند. تو سال دوم تیم کارلتو استارت خوبی نداشت و از 4 بازی اول 2 تا شکست خورد اما بعد از اون موتور تیم روشن شد و 22 برد پیاپی بدست آورد و بازهم به لطف پرز و با وجود خستگی ناشی از جام باشگاههای جهان تو ژانویه و زمان تعطیلات تیم رو برای یک سفر تبلیغاتی به دبی فرستاد. باخت به میلان شروع تیره روزی های تیم بود . خستگی بیش از حد تیم ، مصدومیت ها و… دست کارلتو رو بسته بود ، البته تعصب بیش از حد کارلتو به سیستم 4-3-3 و عدم اطمینان مربی ایتالیایی به ذخیره هایی مثل خسه و چیچاریتو هم باعث شد اواخر فصل از کورس عقب بیفتیم دستمون به جامی نرسه.

با اینکه نسبت به فصل دوم کارلتو میشه خیلی انتقاد کرد (عدم استفاده از سیستم چرخشی ، عدم فشار آوردن به پرز برای خرید های مناسب) ولی کارلتو استحقاق حداقل یک فصل دیگه رو داشت.

با رفتن ایکر کاسیاس بهترین دروازبان تاریخ ، کارلتوی خوش تیپ هم رفت و جانشینش کسی شد که کابوس خیلی از رئالی ها بود ، رافا بنیتز چاق و بی احساس.

ابتدای فصل بر عکس خیلی ها من فکر میکردم رافا میتونه فرگوسن رئال باشه ، چون باهوش بود، قلبش رئالی بود، تو این تیم شکل گرفته بود. ولی گویا اشتباه میکردم یا حداقل این رافا اون رافای زمان لیورپول نبود.

با شروع فصل تیم نتیجه میگرفت ولی جذاب بازی نمیکرد، ذات تیم تغییر کرده بود، دلم میخواست این رو بزارم بحساب اومدن مربی جدید و تغییر سیستم. این وسط تعداد بی سابقه مصدومیت ها هم مزید بر علت شد، شاید اگر اینهمه مثدم نمیدادیم تاکتیک رافا شکل میکرفت یا زودتر متوجه میشد و تغییر تاکتیک میداد. تا قبل از بازی برگشت پاریسن ژرمن میشد به بهونه گرفتن نتایج خوب و کمترین گل خورده چشممون رو روی خیلی ضعفا ها ببندیم ، ولی این بازی ضعف های تیم رو نشون داد ، دفاع آسیب پذیر، محو شدن رونالدو، افت مشهود ایسکو و…. اما اینها هم مانع از تغییر نظر رافا نشد. مربی که به تاکتیک گرایی مشهور بود (تمام کارشناسا میگفتن رافا تو اون فینال معروف استانبول تو 120 دقیقه 3 بار تغییر سیستم داده) روی عقاید اشتباه خودش (یا عقایدی که بالا بهش دیکته میشد) پافشاری کرد.

طبق رسم 10 سال اخیر لالیگا (بجز سال قهرمانی اتلتیکو مادرید) معمولا برنده الکلاسیکو قهرمان خواهد شد.

بعد از بازی ضعیف برگشت مقابل پاریسن ژرمن و دقیقا یک هفته مونده به الکلاسیکو رئال تو زمین سه ویا مغلوب شد تا زنگ خطر بیشتر شنیده بشه. بخاطر فاصله 13 روزه تا الکلاسیکو و برگشتن اکثر مصدوم ها خیلی ها مثل من امید داشتیم رافا با تیم اصلیش یه برگشت رویایی داشته باشه، ولی ترکیب اولیه تیم که میشد ردپای پرز رو به وضوح توش دید امید همه رو نا امید کرد.

فیکس بودن بنزمایی که 44 روز بازی نکرده بود و از زندان آزاد شده بود ، بنزمایی که تو روز های خوبش مایه دق هوادارست چه برسه به الان که آشفتگی روحی داره

فیکس بودن دانیلو (با اینکه کارواخال آماده بود) و بیل فقط و فقط بخاطر قیمت سنگینی که پرز براشون داده

بازی ندادن کاسیمیرو که بهترین بازیکن 2 ماه اخیر و پدیده فصل بوده

از اون بدتر تعویض های بدتر بنیتز که 2 تا بازیکن خوب تیم رو بیرون کشید و رسما خلع سلاحمون کرد

بگذریم این بازی هم با همه بدی هاش تموم شد، خیلی وقتا شادی از دل غم در میاد شاید تو روزهای آتی تغییراتی تو تیم ایجاد بشه، اولین تغییر خیلی محتمل برکناری رافا و انتخاب یه اسطوره محبوب مثل زیدان یا هوگو سانچز و قایم شدن پرز پشت محبوبیت اوناس. امید دوم اینه که بلکه اون هیئت مدیره بی غیرت تصمیم به برکناری پرز بگیرن که خیلی احتمالش کمه ولی من آرزومه این افتاق بیفته.

((همه ما رئالی هستیم و رئالی میمونیم ، اول بشی آخر بشی دوست داریم))

در نهایت میخوام نشکر کنم از حامد فلاح و تیم مرجع خبری، ممکنه تو خیلی موارد من با مدیر این سایت همنظر نباشم ولی تجربه سه سال مدیریت کلوب رئال مادرید (حدود 6-7 سال پیش) در سایت www.cloob.com بهم یاد داده کاری که حامد میکنه واقعا سخته و ایشون رسما زندگیش رو وقف کارش و رئال کرده. خسته نباشی.

ضمنا این مطلب رو کاملا یکباره ظرف 2 ساعت با تکیه بر اطلاعات ذهنی نوشتم، وقت سرچ کردن نبود، اگر اشتباهی تو تاریخ ها شده یا غلط املایی وجود داره عذر میخواهم.

به یاد قدیم : سپید تر از آنیم که به رنگ بمیریم …….. آبی اناری نشدیم که با ننگ بمیریم

 

باتشکر : مجید فراهانی