دزدی یا افتخار  

ماه «می»2009، سیاهترین زمان تاریخ فوتبال اروپا و جهان، ماهی که بزرگترین دزدی تاریخ ورزش در اون اتفاق افتاد. چهارشنبه  6 «می» سال 2009 ورزشگاه استمفورد بریج، یکی از بزرگترین لکه های ننگ بر پیشانی باشگاه بارسلونا و نهاد فاسد یوفا. «تام هنینگ اوربو» داور نروژی، عروسک خیمه شب بازی میشل پلاتینی و دوستانش در یوفا اونقدر در بازی  برگشت نیمه نهایی لیگ قهرمانان به سود بارسلونا و به ضرر چلسی سوت زد که بعد از رسیدن ناجوانمردانه و مضحک بارسلونا به فینال «پیر لوئیجی کولینا» داور سرشناس ایتالیایی و داور فینال جام جهانی به صراحت اعلام کرد که حداقل 3 پنالتی واضح و مشخص به سود تیم چلسی گرفته نشده است. «تام هنینگ اوربو» در مسابقات جام ملتهای اروپا 2008 ، یک بازی را در مرحله مقدماتی داوری کرد و داوری وی اونقدر پرایراد و وحشتناک بود که بلافاصله بعد از اون بازی به کشورش برگردانده شد. در لیگ قهرمانان اروپا سال 2009 نیز چند بازی غیرمهم به او داده شد که در دو مورد اون بازیها اشتباهات وحشتناکی داشت. ولی چرا با اینکه حداقل 20 تا 30 داور در اروپا شرایط و کارنامه بهتری برای داوری این مسابقه را داشتند، داوری به وی سپرده شد؟ جواب روشن است، تیمهای در تاریخ فوتبال وجود دارند که از نظر افتخار هیچ جایگاهی در میان بزرگان ندارند و برای بدست آوردن این جایگاه حاضر هستند تمامی قواعد ورزش رو زیر پا بگذارند. روح ورزش روح پاکی و جوانمردی است ولی بعضی از تیمها حاضر هستند برای بدست آوردن افتخار به راه آسونتر رو که همون دزدی و ناجوانمردی و تکیه بر عوامل پشت پرده و خارج از زمین فوتبال است، متوسل شوند. تیمهایی که خود و بازیکنانشان برای بدست آوردن جامها و توپ طلا حتی از حمایت و طرفداری  رژیم های کودک­کش، تروریست، غاصب و غیرقانونی نیز دریغ نمی کنند و با گرفتن عکسهای یادگاری به این عمل خود هم افتخار می کنند. در اینجا به مرور چند نمونه جالب ناداوری به سود این تیم می پردازیم. هر چند اگر بخواهیم به طور کامل به کمک نادوران و کمیته های برگزارکننده مسابقات به این تیم بخصوص اشاره کنیم به راحتی میتوان بیش از صدها مورد را بیان کرد.

نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا سال 2006، عدم پذیرش گل سالم «شوچنکو» بازیکن تیم آث میلان توسط داور. نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا سال 2009، بزرگترین دزدی تاریخ ورزش، بریدن سر تیم چلسی.  نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا سال 2011، اخراج بی دلیل، ناجوانمردانه و اشتباه «په­په» بازیکن رئال مادرید. نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا سال 2011، بازی برگشت، عدم پذیرش گل سالم «هیگواین» بازیکن رئال مادرید. نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا سال 2016، اخراج اشتباه و خنده دار «تورس» بازیکن تیم اتلتیکو در بازی رفت و عدم اخراج «اینیستا» در بازی برگشت در صحنه منجر به پنالتی و گل دوم اتلتیکو ( شاید بعضی از فوتبالدوستان نا آشنا به فوتبال و مسائل داوری به خطای هند بازیکن اتلتیکو در ادامه اشاره کنن. باید گفت این صحنه بعد از گل دوم اتلتیکو اتفاق افتاد و اگه داور «اینیستا» رو که بطور قاچاقی بازی میکرد، اخراج میکرد اصلا این هند اتفاق نمی افتاد). در جدیدترین نمونه هم میشه به بازی چند روز گذشته این تیم 14 نفره با «اسپورتینگ خیخون» اشاره کرد که ناداور اون مسابقه با اشتباهات عمدی زمینۀ پیروزی تیم حریف رو فراهم کرد.

«فرناندو تورس»، «تیاگو موتا»، « ون پرسی»، «په­په»، «راموس» و بسیاری دیگر از بازیکنان که در آینده قربانی عوامل پشت پرده و کثیف فوتبال خواهند شد تا تیمهایی بدون تاریخ به افتخاراتی دست پیدا کنند که حتی برخی طرفداران خود این تیمها نیز با اکراه آنها را می­پذیرند. اکثر قریب به اتفاق کارشناسان مطلع، آگاه، منصف و با سواد به ورزش فوتبال (تأکید می­کنم کارشناسان آگاه و باسواد، نه کسانی که در محافل ورزشی از آنها به کارشناسان «هزار تومنی» یاد می­شود) معتقدند که در دو دوره اهدای توپ طلا در سالهای 2010 و 2012 بازیکنی توپ طلا را دریافت کرده است که لیاقت آنرا نداشته است. در سال 2010 «وسلی اشنایدر»، فوق ستاره  هلندی و رکن اصلی تیم اینترمیلان، موفق به دریافت پنج جام شد که شامل لیگ و جام حذفی ایتالیا و لیگ قهرمانان اروپا نیز می شد و یک تنه تیم ملی هلند را به فینال جام جهانی آفریقای جنوبی برد، جایی که در فینال نه به تیکی تاکای مسخره و کسل کننده ، بلکه به جادوی پاهای «ایکر کاسیاس» مقدس باختند که اون موقعیتهای طلایی رو از «روبن» گرفت. در کمال تعجب در فهرست نهایی سه بازیکن سال نامی از وی دیده نشد و به جای وی پسر محبوب دو فاسد و دزد تاریخ ورزش «پلاتینی» و «بلاتر» حضور داشت. در سال 2012 «کریستیانو رونالدو» لالیگای رکوردها رو ازآن خود کرد ولی در کمال تعجب باز هم توپ طلا به کسی رسید که به هیچ عنوان لیاقتش رو نداشت و فقط مورد حمایت نهادهای فاسد بود. به این دو مورد سال 2009 رو هم اضافه کنین. در سال 2009 توپ طلا حق مسلم بازیکنان مطرح دو تیم منچستریونایتد و چلسی (کریستیانو رونالدو و فرانک لمپارد) بود ، دو تیمی که باید فینال واقعی لیگ قهرمانان اون سال رو برگزار می­کردند ولی با دخالت ناجوانمردانه یوفا و دست های پشت پرده سیاسی و اقتصادی اجازه برگزاری فینال به این دو تیم داده نشد و تیم دیگری بطور قاچاقی راهی فینال شد.

میگن وقتی میخواین یه دروغ خیلی بزرگ رو شبیه حقیقت جلوه بدین باید اول خودتون اون دروغ رو باور کنین، دقیقا شبیه طرفدارای بعضی تیمها که از تیم و بازیکنشون برای خودشون اسطوره های پوشالی ساختن، ادعاهایی مضحک و خنده دار که بیشتر به طنز شباهت داره تا به واقعیت. تیمی که پنج قهرمانی پی در پی رو در جام باشگا ههای اروپا بدست آورده بهترین نیست ولی تیمی که در طول تاریخ خودش پنج قهرمانی داره که به گواه تمامی کارشناسان منصف و آگاه به فوتبال 3 قهرمانی اون با نهایت ناجوانمردی و کثافت و دستهای پشت پرده یوفا بوده، در تاریخ بهترینه. مضحک تر از این ادعا، اینه که بازیکنی رو تو تاریخ بهترین میدونن که تو کشور خودش حتی نفر دوم هم نیست ( مارادونا اول و دی استفانو دوم). رئال در زمانی پنج قهرمانی پیاپی رو بدست آورد که قدرت اکثر تیمهایی که در اون مسابقات بودن یکسان بود و قهرمانی بسیار سخت تر از دوران کنونی بود چرا که اکثر تیمها از شانس قهرمانی برخوردار بودند و برگزارکنندگان مسابقات نیز نهایت بی طرفی رو اعمال می کردند. برخی طرفدارهای تیم های رقیب با استدلال­های مسخره و مضحک سعی می­کنند پنج  قهرمانی پیاپی رئال رو زیر سوال ببرند، با بیان این نکته که این قهرمانی­ها به سالهای خیلی دور تعلق دارد. باید به آنها گفت که گناه رئال و طرفدارانش چیست که شما طرفدار تیمهای بدون تاریخچه هستید. ما به واسطه بزرگی، شرافت، پاکی، جوانمردی و قدرت تیم و بازیکنانمان بیش از یک قرن است که بر فوتبال دنیا فرمانروایی می کنیم. 14 نفره بردن تیمهای 10 نفره هنر نیست. بازیکنان اصلی شما در مستطیل سبز «پلاتینی»، «بلاتر» و امثال « کلوس گومز»، «اوندیانو ماینکو» و «تام هنینگ اوربو» هستند. اگر زمانی رسید که تونستین بدون استفاده از کمک داوران و عوامل خارج از زمین فوتبال به افتخاری دست پیدا کنین، طرفداران رئال مادرید، بهترین و بزرگترین و پرافتخارترین تیم تاریخ فوتبال، به شما اجازه خواهند داد که در مورد این تیم (رئال مادرید) اظهارنظر کنید.

ناجوانمردی، دزدی، بی شرمی، ناپاکی، کثافت کاری، خیانت وجنایت واژه هایی هستن که میتوان از آنها برای توصیف اتفاقی که در روز چهارشنبه  6 «می» سال 2009 در ورزشگاه استمفورد بریج افتاد، استفاده کرد ولی هیچکدوم از این واژه ها بدرستی نمیتونن عمق فاجعه ای رو که در اون روز بر ورزش دنیا گذشت، بیان کنن. شاید زمانی برسه که زبان شناسان بتونن واژه ای رو بوجود بیارن که بدرستی بتونه حال و هوای حاکم بر ساختار فوتبالی یوفا و تیمهایی بدون تاریخ و بدون افتخار واقعی که مورد حمایت این نهاد فاسد هستن، رو بیان کنه.