مرجع خبری رئال مادرید : احساس دلتنگی زودهنگامی نسبت به رفتن آنچلوتی دارم. شاید این حسی است که با بالا رفتن سن پدید می‌آید؛ سنی که همه‌چیز را نرم‌تر و عاطفی‌تر می‌کند. او هنوز آخرین بازی‌اش را هدایت نکرده و من از حالا کمی دلتنگش شده‌ام. عکس‌هایی از فصل‌های گذشته روی گوشی‌ام ظاهر می‌شوند – جشن گرفتن قهرمانی‌ها در کنار بازیکنان جوان – و من با حسرت به افق خیره می‌شوم. این خداحافظی، بعد از چهار سال حضور روی نیمکت رئال مادرید که مثل برق گذشت، دردناک است.

به یاد می‌آورم وقتی بازگشتش اعلام شد، چه سردرگمی فراگیری میان همه وجود داشت. می‌گفتند: «از اورتون آمده»، آن هم با حالتی میان شگفتی و ترس، انگار کسی داشت از یک مرکز ترک اعتیاد بازمی‌گشت. شاید واقعاً آن جمله معروف در دنیای سرگرمی حقیقت دارد: «تو به اندازه آخرین کارت خوب هستی.» و کارلتو برگشت، قهرمان شد و همه را قانع کرد.

چیزهای زیادی از آنچلوتی را دلتنگ خواهم شد: آرامشش، رفتارش، ابروی همیشه بالا‌افتاده‌اش. اما بیش از همه، آن توانایی تحسین‌برانگیزش در نشان دادن اینکه انگار هیچ‌چیز برایش اهمیتی ندارد؛ گویی پوشیده در لایه‌ای نازک اما نفوذناپذیر، مثل کت لورو پیانا با آستر گورتکس، یا زرهی از زنجیر که هیچ چیز و هیچ‌کس نمی‌توانست از آن عبور کند. بزرگ‌ترین ترفندش همیشه همین بود: این‌که به ما القا کند کارش را هر کسی می‌تواند انجام دهد. بی‌هیچ بهانه‌ای، بی‌هیچ درامی، بدون استفاده از میکروفن برای قدرت‌نمایی، و بدون نیاز به دفاع از خودش. همین شد که دل همه را برد. حتی من را هم به ایده کاماوینگا در پست دفاع چپ (ولو به‌صورت گاه‌به‌گاه) قانع کرد!

او بلد بود تیم را دوباره بسازد، وقتی کاسمیرو یا بهترین بنزمای سال‌های اخیر از تیم رفتند. البته اشتباه هم داشت – به‌ویژه در این فصل اخیر – اما این حس را در من باقی گذاشت که اشتباهاتش را با علم به این‌که بخشی از مسیرند پذیرفت، حتی به قیمت قربانی شدن اعتبار شخصی‌اش در قبال برخی بازیکنان. هنوز هم از خودم می‌پرسم آن نقطه بی‌بازگشت برای او کجا بود؟ آن لحظه‌ای که فهمید همه‌چیز برای همیشه در حال واژگونی است؟ مطمئنم خودش دقیقاً می‌داند.

بعضی مقالات و توییت‌هایی که در آن‌ها به او بی‌احترامی شده، واقعاً آزارم می‌دهند. شاید باز هم به‌خاطر سن باشد. به‌ندرت پیش آمده که چنین چیزی برایم رخ دهد: این حس اندوهی که پیش از رفتن کسی به سراغم بیاید. در نهایت، پست مربی‌گری اغلب شبیه کیسه بوکسی‌ست که خشم و نارضایتی‌مان را بر آن خالی می‌کنیم. و شاید زیباترین چیزی که یک مربی می‌تواند برای تیمش رقم بزند، همین باشد: اینکه تو بخواهی از او در برابر خودت محافظت کنی.

خاویر آزنار – آس